اتفاقات یک زندگی این وبلاگ اولین تجربه من است.
|
دیشب باز خونمون تولد بود. تولد خواهرم 7 مهر و تولد همسرش 27 آبان و تولد دخترش 7 آذر بود اما اونها هم به دلیل جراحی من، تولدشونو نگرفته بودن. الانم که حدود دو ماه هست که من در دوران نقاهت بعد از جراحی تعویض مفصل لگن هستم و نمیتونستم برم خونه اونها و اونها هم می خواستن که برای من و مامان تنوع روحی بشه، تولدشون رو خونه ما برگزار کردن و از طرف دیگه هم برای اینکه من و مامان زیاد اذیت نشیم هر سه تولد رو با هم گرفتن. همه چیز رو آوردن خونه ما و جاتون خالی شام کباب کوبیده بود. اول قرار بود تولد رو بزارن شب یلدا اما بعد قرار شد الان یه دورهمی برگزار کنن و شب یلدا هم یه دورهمی دیگه تا تنوع روحی بشه. [ شنبه 98/9/16 ] [ 4:54 عصر ] [ مهتاب جلالی ]
[ نظرات () ]
دیروز 6 آذر تولد یکی از برادرام (بهرام) بود و از اونجایی که من هنوز در دوران نقاهت بعد از جراحی تعویض مفصل لگن هستم و همچنان بیشتر ساعات روز رو در تخت خواب، تاق باز خوابیده ام و نمیتونم زیاد بشینم و راه برم و پله بالا و پایین برم، قرار شد که تولدش رو خونه ما بگیره که تنوع روحی برای مامان هم بوجود بیاد. 13 آذر هم تولد خانوم بهرام (حمیرا) هست و چون مادر حمیرا هم پا درد داره، درنهایت قرار شد بهرام اینا دو تا تولد بگیرن یکی خونه ما برای خودش و خانومش و یکی خونه پدرخانومش بازهم برای خودش و خانومش. وقتی بهرام به برادر بزرگم و خواهرم زنگ زده بوده که برای تولدش خونه ما دعوتشون کنه. برادر بزرگم باهاش هماهنگ کرد که تولد دخترش نرگس (30 آبان) رو هم همزمان با تولد بهرام و حمیرا خونه ما بگیرن. بنابراین عملا دیشب ما سه تولد با هم خونمون برگزار شد. جاتون خالی [ پنج شنبه 98/9/7 ] [ 3:45 عصر ] [ مهتاب جلالی ]
[ نظرات () ]
........
|
|
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |