سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اتفاقات یک زندگی
این وبلاگ اولین تجربه من است. 
قالب وبلاگ

همونطور که قبلأ گفته بودم پارسال به دلیل درد لگن و اینکه مسیر دور اداره اذیتم میکرد با کلی گریه و ناراحتی مدیران بالایی اجازه دادن که من بصورت فیزیکی اونم فقط چند روز برم یه ساختمون دیگه که مسیرش بهم نزدیک تر بود.

بعد از استعلاجی که برگشتم دیدم جای فیزیکی که تو ساختمون دوم داشتم، دیگه ندارم. چون همچنان با عصا تردد میکنم و همکارا شرایطمو دیدم باز مدیرم صحبت کرد و تو همون اتاق قبلی باز بهم یه میز دادن که باز هم فیزیکی یه سری روزها رو اونجا باشم.

از همون دو سال پیش که من برای جابجایی تلاش میکردم یه اداره تو ساختمون دوم دوست داشت که من کلأ برم و بشم پرسنل اونا اما خب اداره خودم قبول نکرد و من نهایتأ فیزیکی جابجا شدم.

الان که برگشتم اداره مجددأ همون رئیس اداره دید و گفت که هنوز جای خالی دارن و من میتونم باز برم و با اونا کار کنم.

واقعأ نمیدونم چیکار کنم. قبلأ امید داشتم که توی شرکت خودمون بمونم و قرارداد دائمی باهام ببندن و به یه جایی برسم و پیشرفت کنم به همین خاطر خیلی تلاش میکردم و خوب کار میکردم و هرکاری که بهم میگفتن انجام میدادم. اما حالا فکر میکنم راه درازی تا بستن قرارداد دائمی و به جایگاهی رسیدن وجود داره و من با توجه به شرایط لگنم دیگه توان اون همه تلاش و ندارم. به همین خاطر به دنبال جایی آرام و بی دغدغه و بی دردسر هستم.

و حالا نمیدونم که این اداره ای که الان هستم بهتره یا اداره جدید. به همین خاطر نمیدونم برای انتقالی به اداره دیگه تلاش بکنم یا نه؟


[ یکشنبه 98/11/27 ] [ 7:0 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

اینکه چرا من مجبور شدم به انجام جراحی تعویض مفصل لگن، دردی بود که طی یکسال گذشته تقریبأ میشه گفت به صورت مداوم در لگنم داشتم.

مراسم خاکسپاری عموم که رفتم بخاطر ایستادن طولانی لگنم درد گرفت و مراسم سوم و هفتم و ... رو نتونستم برم.

عید سال 98 هیچ کجا عید دیدنی خونه فامیل و اقوام نتونستم برم چون لگنم درد می کرد.

سر کار وقتی بیشتر از یک ساعت ممتد روی صندلی میشستم لگنم درد می گرفت.

فاصله بین خونه و محل کارم حدود دو ساعت هست و صبح ها بخاطر اینکه توی ترافیک نمونم ساعت 6:15 صبح از خونه میومدم بیرون و میرفتم جلوی اداره پارک می کردم و توی ماشین میشستم تا درب اداره باز بشه اما بعد از ظهرها، ترافیک اجتناب ناپذیر بود و بعد از تعطیلی از کار تو ترافیک که می موندم، تقریبأ میشه گفت هر نیم ساعت کنار اتوبان میزدم کنار و از ماشین پیاده میشدم و چند دقیقه ای رو راه می رفتم و دردم کمی ساکت می شد و دوباره ادامه رانندگی. اگر شرایطش نبود که وسط رانندگی استراحت کنم پام شروع میکرد به گزگز کردن و یخ میکرد و انگار خواب میرفت و من شروع میکردم با مشت روی پام زدن. وقتی هم که میرسیدم به خونه تا صبح درد داشتم.

یه سری روزها درد و تحمل میکردم و یه سری روزا تا سه تا هم قرص مسکن می خوردم.

تو مراسم های خودمونی، حتی اونایی که خونه خودمون بود بعد از حدود 40 دقیقه نشستن روی صندلی، کلافه می شدم و پام درد می گرفت و باید حتمأ دراز می کشیدم.

قبلأ میشه گفت من حدود 20 دور عرض استخر و شنا می کردم پشت سر هم اما در یک سال گذشته به مرور این تعداد کم شد و این اواخر به 6 دور رسیده بود. وسط دور 5 پام درد می گرفت و بعد از دور 6 دیگه نمی تونستم شنا کنم و میرفتم توی کم عمق و راه میرفتم اونم با درد و گاهی هم اونقدر دردم زیاد بود که حتی راه هم نمی تونستم برم و کنار استخر فقط می ایستادم.

گاهی دردم اونقدر اذیتم می کرد که بغضم می گرفت و گاهی هم گریه می کردم.

تقریبأ از مهر سال 97 دردم شروع شد و ادامه داشت و به مرور بیشتر میشد.


[ سه شنبه 98/9/5 ] [ 4:30 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر    ........   

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

کارشناسی نرم افزار و کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات.
نظر شما درباره وبلاگ من

ابزار امتاز ده

تاریخ روز

ساعت و تاريخ

آمار وبلاگ


بازدید امروز: 543
بازدید دیروز: 270
کل بازدیدها: 65408
موضوعات وب