اتفاقات یک زندگی
این وبلاگ اولین تجربه من است. 
قالب وبلاگ

در مورد مسائل پزشکی و درمانی هیچوقت به اون چیزهایی که دیگرون میگن و توی سایت ها مینویسن اعتماد نکنید و بر اساس اونها برنامه ریزی نکنید. 

قبل از جراحی تعویض مفصل لگن، تو سایت ها کلی کلیپ و متن میخوندم از کسایی که این عمل رو انجام دادن و فکر میکردم میشه بر اساس حرفاشون برنامه ریزی کرد. اکثر غریب به اتفاقشون میگفتن فردای جراحی دیگه درد نداشتن. یه عده هم میگفتن چند روز بعد از جراحی دیگه درد نداشتن. منم پیش خودم گفتم پس همون هفته اول سر پا میشم.

اما حالا که تقریبا دوماه از جراحیم میگذره، میگم که همش دروغ بوده، بله دروغ به تمام معنا.

من یک سال گذشته رو درد داشتم، پس میدونم کدوم درد مربوط به لگنم هست، کدوم درد مربوط به کمرم و ...

چند روز دیگه میشه دوماه که جراحی کردم و هنوز درد دارم، گاها در لگنم، گاهی ساق پام، گاهی انگشتای پام، گاهی رونم، گاهی تیر میگشه از بالا تا پایین، گاهی پروتزم داغ داغ میشه و .... اینا دردایی هست که تو همون پایی که جراحی کردم دارم و در کنارش دردای بقیه اعضای بدنم هم هست که بخاطر کم تحرکی این مدتم بوده، بخاطر فشاری که این مدت رو بقیه اعضای بدنم آوردم و هم بخاطر تغییری که در اسکلت بدنم اتفاق افتاده.

من واقعا نمیدونم چطور اون افراد میگفتن فردای جراحی دیگه درد نداشتن!!!

 


[ دوشنبه 98/9/11 ] [ 10:18 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

دیروز بلک فرایدی (black friday) یا به زبان فارسی جمعه سیاه بود.

مورد جالب اینکه در خارج از ایران در بلک فرایدی معمولا تخفیفای بسیار زیاد 70% یا بیشتر میزارن و به همین علت هست که خیل ی ها خریدهاشونو میزارن در این روز اما در ایران، دیروز خیلی از فروشنده ها و برندها تخفیفای 10% الی 40% گذاشته بودن و این در حالی هست که فروشنده های اینجا معمولا هر چندوقت یکبار تخفیف های 10% و 20% میزارن.  باوجود اینکه فلفسه اصلی بلک فرایدی که تخفیفات بالا هست، در اینجا نادیده گرفته شده بود اما بسیاری از مردم واقعا خریدهای زیادی کردن.

در این بین از بین همه تبلیغاتی که برای من اومده بود یه تبلیغ وسوسه انگیز بود و باعث شد فکر کنم واقعا در ایران هم هستند کسب و کارهایی که واقعا معنای بلک فرایدی رو درک کردن و فقط از اسم استفاده نمیکنن.

این تبلیغ وسوسه انگیز مربوط بود به یه آژانس مسافرتی که برای تور مشهد، کیش، استانبول، وان و دبی، تخفیفای متفاوت بود که در ساعت های مختلف تغییر میکرد. البته همونطور که میدونید من فعلا در دوران نقاهت بعد از جراحی تعویض مفصل لگن هستم و امکان سفر ندارم. تور رو هم برای خودم چک نمیکردم بلکه برای خواهرم چک میکردم. اخه خودش نبود و با دوستاش رفته بود یه تور یه روزه شمال. و تاریخ تورهایی که اون آژانس تبلیغ کرده بود برای همین ماه آذر بود.

خلاصه اینکه این تبلیغ باعث شد من از ساعت 9 صبح تا 12 شب تقریبا هر نیم ساعت، سایت اون آژانس رو چک کنم. و در 12 شب متوجه شدم که تبلیغ دروغی بیش نبوده. و من کل روز، زمان، اینترنت و چشمم رو بی جهت و بخاطر یک تبلیغ دروغ صرف کردم.

من دنبال تخفیف 95% دبی بودم و بخاطر همین بقیه تخفیفاش وسوسه ام نکرد. در کنار گزینه های تخفیف دار چندتا تور بدون تخفیف هم گذاشته بود. خلاصه اینکه چون من تور خاصی رو میخاستم منتظر بودم و مدام سایت و چک میکردم. تور دبی که تبلیغ کرده بود رو هنوز نذاشته بود و این باعث شد که من تا ساعت 12 شب همچنان امیدوار باشم. تا اینکه ساعت 11:45 دقیقه شب زد که آخرین بمب 95% درحال ترکیدن هست و تخفیف 95% وان رو گذاشت، من که از تور دبی نا امید شده بودم همون لحظه تور وان رو زدم و با پیغام "ظرفیت این تور تکمیل است" مواجه شدم.

و همونجا بود که فهمیدم تبلیغ دروغ بوده و حتی بقیه تورهای تخفیف داری که وجود داشت و من فکر میکردم مردم خریدن. مثلا تور مشهد 19 هزار تومن. تور کیش 170 هزار تومن. و در کنار اون تبلیغ وسوسه انگیز با سوق دادن مردم به سایت، در کنار گزینه های فیک تورهایی با تخفیف بالا، تورهای با تخفیف 10% و حتی تورهای بدون تخفیف رو بفروش رسوندن.

اینجا هیچ چیز معنای واقعی خودش رو نداره جز موارد منفی که به تمام معنا و در بالاترین حد خود وجود داره.

بنظرتون این حق الناس محسوب نمیشه؟ به نظرتون اون آژانس بابت زمان، اینترنت و آسیب چشمی که مردم بخاطر تبلیغ دروغ اونها متحمل شدن، نباید پاسخگو باشه؟

بلک فرایدی خود را چگونه گذراندید؟


[ شنبه 98/9/9 ] [ 10:0 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

دیروز 6 آذر تولد یکی از برادرام (بهرام) بود و از اونجایی که من هنوز در دوران نقاهت بعد از جراحی تعویض مفصل لگن هستم و همچنان بیشتر ساعات روز رو در تخت خواب، تاق باز خوابیده ام و نمی‌تونم زیاد بشینم و راه برم و پله بالا و پایین برم، قرار شد که تولدش رو خونه ما بگیره که تنوع روحی برای مامان هم بوجود بیاد.

13 آذر هم تولد خانوم بهرام (حمیرا) هست و چون مادر حمیرا هم پا درد داره، درنهایت قرار شد بهرام اینا دو تا تولد بگیرن یکی خونه ما برای خودش و خانومش و یکی خونه پدرخانومش بازهم برای خودش و خانومش.

وقتی بهرام به برادر بزرگم و خواهرم زنگ زده بوده که برای تولدش خونه ما دعوتشون کنه. برادر بزرگم باهاش هماهنگ کرد که تولد دخترش نرگس (30 آبان) رو هم همزمان با تولد بهرام و حمیرا خونه ما بگیرن.

بنابراین عملا دیشب ما سه تولد با هم خونمون برگزار شد.

جاتون خالی


[ پنج شنبه 98/9/7 ] [ 3:45 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

علت اینکه لگنم درد گرفته بود و منم یک سال با اون درد زندگی کردم ساییدگی مفصل لگن بود. اگر بخوام علمی بهش نگاه کنم باید بگم لگنم دچار آرتروز شدید شده بود. یعنی سر استخوان ران (فمور) و کاسه ای که در استخوان لگن (استابولوم) هست و استخوان ران در اون جای می گیره، به مرور زمان و در زمان استفاده به هم ساییده شده و از بین رفته بودند.

به بیان علمی در آرتروز تحلیل غضروف مفصلی و درگیری استخوان زیر غضروفی داریم که باعث التهاب بافت‌های اطراف می‌شه. این عارضه ممکن است هر یک از مفاصل را درگیر سازد ولی شایع‌ترین مفاصل درگیر عبارتند از مفاصل دست ، زانو، ران و ستون فقرات.

و من در مفصل لگن دچار آرتروز شدید شده بودم به طوریکه میزان ساییدگی بسیار زیاد بود. الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم یادم میاد که در اتاق جراحی، صدای پزشکی رو شنیدم که گفت مفصلش چسبیده. گویا جمله اون پزشک بر میگرده به اینکه اونقدر ساییدگی مفصل من زیاد و شدید بوده که تقریبأ سر فمور در کاسه استابولوم چسبیده بوده و در هم فرو رفته بودن.


[ چهارشنبه 98/9/6 ] [ 11:54 صبح ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

اینکه چرا من مجبور شدم به انجام جراحی تعویض مفصل لگن، دردی بود که طی یکسال گذشته تقریبأ میشه گفت به صورت مداوم در لگنم داشتم.

مراسم خاکسپاری عموم که رفتم بخاطر ایستادن طولانی لگنم درد گرفت و مراسم سوم و هفتم و ... رو نتونستم برم.

عید سال 98 هیچ کجا عید دیدنی خونه فامیل و اقوام نتونستم برم چون لگنم درد می کرد.

سر کار وقتی بیشتر از یک ساعت ممتد روی صندلی میشستم لگنم درد می گرفت.

فاصله بین خونه و محل کارم حدود دو ساعت هست و صبح ها بخاطر اینکه توی ترافیک نمونم ساعت 6:15 صبح از خونه میومدم بیرون و میرفتم جلوی اداره پارک می کردم و توی ماشین میشستم تا درب اداره باز بشه اما بعد از ظهرها، ترافیک اجتناب ناپذیر بود و بعد از تعطیلی از کار تو ترافیک که می موندم، تقریبأ میشه گفت هر نیم ساعت کنار اتوبان میزدم کنار و از ماشین پیاده میشدم و چند دقیقه ای رو راه می رفتم و دردم کمی ساکت می شد و دوباره ادامه رانندگی. اگر شرایطش نبود که وسط رانندگی استراحت کنم پام شروع میکرد به گزگز کردن و یخ میکرد و انگار خواب میرفت و من شروع میکردم با مشت روی پام زدن. وقتی هم که میرسیدم به خونه تا صبح درد داشتم.

یه سری روزها درد و تحمل میکردم و یه سری روزا تا سه تا هم قرص مسکن می خوردم.

تو مراسم های خودمونی، حتی اونایی که خونه خودمون بود بعد از حدود 40 دقیقه نشستن روی صندلی، کلافه می شدم و پام درد می گرفت و باید حتمأ دراز می کشیدم.

قبلأ میشه گفت من حدود 20 دور عرض استخر و شنا می کردم پشت سر هم اما در یک سال گذشته به مرور این تعداد کم شد و این اواخر به 6 دور رسیده بود. وسط دور 5 پام درد می گرفت و بعد از دور 6 دیگه نمی تونستم شنا کنم و میرفتم توی کم عمق و راه میرفتم اونم با درد و گاهی هم اونقدر دردم زیاد بود که حتی راه هم نمی تونستم برم و کنار استخر فقط می ایستادم.

گاهی دردم اونقدر اذیتم می کرد که بغضم می گرفت و گاهی هم گریه می کردم.

تقریبأ از مهر سال 97 دردم شروع شد و ادامه داشت و به مرور بیشتر میشد.


[ سه شنبه 98/9/5 ] [ 4:30 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

حالا باید بگم که چرا این شرایط خاص رو دارم. علت شرایط خاصم، جراحی تعویض مفصل لگن هست.

بله.

من 14 مهر 98 در سن 36 سالگی جراحی تعویض مفصل لگن انجام دادم و هنوز هم در دوران نقاهت بسر می‌برم.

صادقانه بخوام بگم الان دیگه کمی خسته و کلافه هستم. چرا که من قبل از این جراحی به نسبت فرد فعالی بودم. روزها که تا ساعت 4:45 سر کار بودم. بعد از کار دو روز در هفته رو استخر می‌رفتم. در روز تقریبأ 3 ساعت رانندگی می‌کردم. در هفته تقریبأ یک روز بعد از کار به کافه یا رستوران می‌رفتم. و حالا تقریبأ دو ماه هست که تاق باز خوابیدم و فعالیتی ندارم.

پوست بدنم خشک شده. استخوان‌ها و ماهیچه‌های بدنم هم بخاطر کم تحرکی کوفته شدند و درد می‌کنند. حوصله ام سر می‌ره و چون تاق باز هستم خوندن کتاب و استفاده از موبایل و تبلت و لپ تاپ سخته و خیلی زود خسته ام می‌کنه.

حالا این وسط چند روز هم اینترنت قطع بود و من واقعأ کلافه شده بودم. تصمیم گرفتم فیلم ببینم. تقریبأ روزی دو تا فیلم میبینم، کمی خوابیده، کمی نشسته اونم بصورت کج. میشه بگم هر فیلم رو در 3 الی 4 قسمت میبینم. وسط فیلم چون خسته می‌شم فیلم و قطع می‌کنم و مادرم و صدا می‌کنم و کمکم می‌کنه از تخت میام پایین و چند قدمی راه می‌رم و بعد دوباره کمکم میکنه و میرم روی تخت و می‌خوابم و بقیه فیلم.

خوشحالم که دوباره اینترنت وصل شده و می‌تونم وب‌گردی کنم و مطلب بنویسم.


[ دوشنبه 98/9/4 ] [ 8:27 صبح ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

من درحال حاضر، شرایط خاصی دارم.

اکثر روز رو تاق باز دراز کشیدم. موقع رفتن روی تخت یا از تخت پایین اومدن باید کسی کمکم کنه. با واکر راه میرم. درد دارم.

دور تا دورم پر هست از لپ تاپ، تبلت، گوشی موبایل، دارو، مسکن، کش های ورزشی، وزنه، گربر، ماساژور چوبی، بخور سرد، بخور گرم، هیتر، رابط برق، کتاب، دستمال کاغذی، سطل آشغال و در حدود 10 عدد بالشت.

به نظر شما این شرایط خاص هست یا نه؟


[ یکشنبه 98/9/3 ] [ 6:38 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

امروز یه فیلم دیدم به اسم "julia & julie" و این فیلم جرقه ای بود برای آغاز وبلاگ نویسی من. 

دختر نقش اول فیلم می خواسته نویسنده بشه و در مورد آشپزی کتاب بنویسه. شوهرش بهش میگه که میتونه از یه وبلاگ شروع کنه و مطالبش و تو وبلاگ بنویسه. اون اینکارو می کنه و در نهایت یه ناشر برای مطالب وبلاگش پیدا میشه.

از اونجاکه منم الان در شرایط خاصی هستم، این فیلم جرقه ای در ذهنم زد و شروع کردم به پیدا کردن یه بستر وبلاگ نویسی و در نهایت از بین چند سایت ارائه دهنده خدمات، سایت پارسی بلاگ رو انتخاب و نوشتن رو شروع کردم.

امیدوارم مطالب وبلاگم برای افراد مختلف مفید باشه و برای خودم هم همچنین.


[ شنبه 98/9/2 ] [ 8:8 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]
<< مطالب جدیدتر    ........   

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

کارشناسی نرم افزار و کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات.
نظر شما درباره وبلاگ من

ابزار امتاز ده

تاریخ روز

ساعت و تاريخ

آمار وبلاگ


بازدید امروز: 58
بازدید دیروز: 44
کل بازدیدها: 68815
موضوعات وب