اتفاقات یک زندگی این وبلاگ اولین تجربه من است.
|
دیشب ساعت 7:30 از فیزیوتراپی رسیدم خونه. 5 دقیقه بعدش برادر اینا و خواهرم اینا اومدن خونمون. تا لباسمو عوض کردم و حدود 30 دقیقه بعدش اون یکی برادرم هم اومد خونمون. 5 دقیقه بعدش شام خوردیم. بقیه هنوز دور میز شام بودن که من دیگه پام درد گرفت و رفتم رو تخت دراز کشیدم. حدود نیم ساعت بعد شروع کردن به چیدن میز شب یلدا و ساعت 9 مراسم خوردن انواع خوراکی های شب یلدا شروع شد. منم بلند شدم و رفتم سر میز و نیم ساعت دور میز بودم و کنار بقیه شروع به خوردن کردم اما نتونستم همه موارد و بخورم و بعدشم هم خسته بودم و هم پام درد میکرد. بعد نیم ساعت بلند شدم و باز رفتم رو تخت و دراز کشیدم. بخاطر پام خیلی حال و حوصله مهمون و تو جمع بودن و ندارم. بیشتر دوست دارم تنها باشم. مهمونا تا ساعت 11:30 خونه ما بودن و من همچنان دراز کشیده بودم و ساعت 12:30 خوابیدم.
[ یکشنبه 98/10/1 ] [ 10:15 عصر ] [ مهتاب جلالی ]
[ نظرات () ]
........
|
درباره وبلاگ ![]() کارشناسی نرم افزار و کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات.
آخرین مطالب
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 14 بازدید دیروز: 20 کل بازدیدها: 68989
موضوعات وب
پربازدیدترین مطالب
رتبه الکسا وبلاگ من
لینک های مفید
پیوندهای روزانه
لینک های مفید |
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |