اتفاقات یک زندگی این وبلاگ اولین تجربه من است.
|
واقعا دل و دماغ نوشتن ندارم. شب میخوابیم و صبح بلند میشیم و یک حادثه غم انگیز جدید. الان چند روزه که مدام بغض میکنم، گریه میکنم، میترسم و گاهی هم هیچ احساسی ندارم، انگار که اصلا وجود ندارم. مادرم دیروز بهم گفت که اون هم احساس پوچی میکنه، احساس میکنه نیست. واقعا زبونم قاصره از بیان غم. خدا به بازماندگان صبر عنایت کنه. یه عده از کنجکاوی مردن یه عده از بی فکری مردن یه عده از بی ملاحظه گی مردن یه عده از نامردی مردن یه عده از بی پولی یه عده از بیگناهی ... شنیدم دختر و داماد مدیرعامل قبلیم هم تو هواپیما بودن، همکارا میگفتن خیلی شدید گریه میکرده. یک لحظه به ذهنم اومد اون همه نامردی و ناحقی که آقای مدیرعامل در حق پرسنل زیر دستش روا داشته بود. به این همه جان سختی، گمانم نبود! ..... واقعا دنیا ارزش بی مهری نداره. اگر کسی رو دوست دارید بهش بگید. نگید بعدا اگه دلتون برای کسی تنگ شده یا ازش خبر بگیرید یا به دیدنش برید. غرور رو کنار بذارید. نگید بعدا شاید بعدا نبود چه زود، دیر میشود، گاهی [ پنج شنبه 98/10/19 ] [ 6:31 عصر ] [ مهتاب جلالی ]
[ نظرات () ]
........
|
درباره وبلاگ ![]() کارشناسی نرم افزار و کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات.
آخرین مطالب
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5 بازدید دیروز: 2 کل بازدیدها: 68718
موضوعات وب
پربازدیدترین مطالب
رتبه الکسا وبلاگ من
لینک های مفید
پیوندهای روزانه
لینک های مفید |
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |