سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اتفاقات یک زندگی
این وبلاگ اولین تجربه من است. 
قالب وبلاگ

چند سالی هست که رانندگی میکنم. از همون سال اول که ماشین گرفتم به جز سفرهای خارجی بقیه مسافرت‌ها رو با ماشین شخصی خودم رفتم و تقریبأ اکثر شهرهای ایران رو رفتم و گشتم.

حالا که جراحی تعویض مفصل لگن انجام دادم و رانندگی برام سخته و ترجیح میدم فعلأ رانندگی نکنم، خیلی سختمه.

بعد از گذشت تقریبأ سه ماه از جراحیم، خیلی از اقوام میخوان که یا به منزل اونا برم یا بریم سفر. اکثرشونم میگن مسیرهای دور رو با هواپیما بریم یا مسیرهای نزدیک رو اونا بیان و با ماشین من و ببرن و بعد خودشون بر میگردونن.

اما من واقعأ برام سخته که برای تردد و گشت و گذارم منتظر بمونم تا کشی بیاد و بخواد منو ببره. از طرفی هم نمیخوام فعلأ طولانی رانندگی کنم.

خوش به حال کسایی که میتونن بدون خودروی شخصی مسافرت یا مهمونی برن و با خودروی اطرافیان تردد کنن. باید روی خودم کار کنم تا منم بتونم اینکار و بکنم.


[ جمعه 98/10/20 ] [ 5:29 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

واقعا دل و دماغ نوشتن ندارم. 

شب میخوابیم و صبح بلند میشیم و یک حادثه غم انگیز جدید.

الان چند روزه که مدام بغض میکنم، گریه میکنم، میترسم و گاهی هم هیچ احساسی ندارم، انگار که اصلا وجود ندارم.

مادرم دیروز بهم گفت که اون هم احساس پوچی میکنه، احساس میکنه نیست.

واقعا زبونم قاصره از بیان غم.

خدا به بازماندگان صبر عنایت کنه.

یه عده از کنجکاوی مردن

یه عده از بی فکری مردن

یه عده از بی ملاحظه گی مردن

یه عده از نامردی مردن

یه عده از بی پولی

یه عده از بیگناهی

...

شنیدم دختر و داماد مدیرعامل قبلیم هم تو هواپیما بودن، همکارا میگفتن خیلی شدید گریه میکرده. یک لحظه به ذهنم اومد اون همه نامردی و ناحقی که آقای مدیرعامل در حق پرسنل زیر دستش روا داشته بود. 

به این همه جان سختی، گمانم نبود!

.....

واقعا دنیا ارزش بی مهری نداره. اگر کسی رو دوست دارید بهش بگید. نگید بعدا

اگه دلتون برای کسی تنگ شده یا ازش خبر بگیرید یا به دیدنش برید. غرور رو کنار بذارید. نگید بعدا

شاید بعدا نبود

چه زود، دیر میشود، گاهی


[ پنج شنبه 98/10/19 ] [ 6:31 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

چندسال پیش یه بار که داشتم میرفتم باغ گل خواهرم بهم گفت دوتا شاخه بامبو هم بخرم. تو باغ گل از هر مغازه ای که میپرسیدم بامبو دارید؟ میگفتن ممنوعه اصلا نیست. هیچوقت علت ممنوع بودن خرید و فروش یه گیاه در یه برهه از زمان رو نفهمیدم. خلاصه که دونه دونه مغازه هارو گشتم تا بالاخره به مغازه پیدا کردم اونم یواشکی از پشت مغازه اش آورد. از من اصرار که دوتا شاخه میخوام و از اون اصرار که همه فرد میبرن یا سه تا یا پنج تا.

خلاصه که من تونستم 2 تا شاخه بامبو، یواشکی بخرم. مثل خیلیا یه گلدون شیشه ای تهیه کردیم و یه گوشه اتاق گذاشتیم و بهش رسیدگی میکردم. تا اینکه قبل از جراحی تعویض مفصل لگنم، دیدم انگار حالش خوش نیست. 

هفته سوم بعد از جراحیم که یکم سرحال شده بودم و به اطرافم توجه میکردم دیدم شاخه هاش زرد شدن و انگار دارن خراب میشن. هفته بعد که بهتر شده بودم به کمک مامان، شروع کردم به تیکه کردن شاخه هاش و برگای زرد و خرابشو جدا کردم و شاخه های تیکه شد ه و سالمو دوباره گذاشتم تو آب تا ریشه و جوونه بزنه.

خدارو شکر همبن اتفاق هم افتاد، هرچند باز یکی دوتا تیکه از شاخه ها خراب شدن اما بقیه ریشه انداختن و جوونه زدن. تصمیم گرفتم برخلاف کاری که عموم افراد انجام میدن و بامبو رو در آب نگهداری میکنن، من در خاک بکارم ببینم چطور میشن. امروز برگای سر یکی از شاخه ها هم که ریشه انداخته بود رو در خاک کاشتم و حسابی آب دادم. امیدوارم خراب نشه.


[ چهارشنبه 98/10/18 ] [ 12:39 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

تصمیم دارم یه کم که شرایطم بهتر شد و میتونستم طولانی مدت بشینم و راه برم، برای تشکر برم خونه خواهر و برادرام و بقیه فامیل که در مدت بیماری و بستری بودن من در خونه به دیدن من اومده بودن و جویای احوالم بودن.

و اگر بشه میخوام گیاه و گلدون بخرم و بابت تشکر با خودم گیاه ببرم برای فامیل. البته چون نمیتونم خیلی برم بیرون میخوام اینترنتی سفارش بدم.

بنظرم بردن یه گلدون برای دیگرون به عنوان هدیه یه کار زیبا و دوست داشتنیه و تصمیم دارم از این پس همینکارو بکنم.


[ سه شنبه 98/10/17 ] [ 10:30 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

قبلا همه کسایی که برای نوروز سبزی مینداختن از گندم و عدس و ماش و شبدر و تخمخ آفتابگردان و این چیزها استفاده میکردن. الان یه چندسالی هست که مردم سعی کردن بجای گندم و عدس و بقیه چیرهایی که خودشون رو میشه مصرف کرد و خورد، از چیزهایی استفاده کنن که دور ریز هستن مثل تخمه لیمو و پرتقال و مخصوصا نارنج و امثال اینها.

منم پارسال تخمه نارنج کاشتم و چون دیر کاشته بودم اولا که به عید نرسید و دوما خراب شدن.

عید 98 مادرم خونه عمه ام دیده بود سبزی قشنگی دارن و پرسیده بود که چیه و عمه ام هم گفته بود تخمه نارنجه. امثال مادرم خودش پیشنهاد داد که برای عید تخمه نارنج سبز کنیم. منم مخالفتی نکردم. خلاصه که ترکیبی از تخمه نارنج و لیمو و نارنگی و پرتقال رو به مرور که مصرف میکردیم، مامانم جمع میکرد و یه مقدار که میشد میگفت بکاریم.

حدود 6 تا گلدون انواع تخمه مرکبات و کاشتیم و بعد از همه اینا منم محض کنجکاوی یه مشت تخمه هندوانه کاشتم. جالب اینکه الان تخمخ هندوانه ها حدود 3 سانت سبز کردن و بقیه تخمه ها هیچ اتفاقی درشون رخ نداده و قابل مشاهده نیست.

اگه تخمه هندوانه ها خوشکل بشن از سال بعد برای سبزی عید تخمه هندوانه میکارم.

 

 


[ دوشنبه 98/10/16 ] [ 10:39 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

نمیدونم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه ولی برای من چندین بار تابحال اتفاق افتاده که یه لباس نو خرید کردم یا هدیه گرفتم و بعد از چندبار پوشیدن، اون لباس یا پاره شده، یا سوراخ شده یا تار و پودش از هم گسسته شده اونم خود به خود. 

بدترین نوعش این بود که عموم اینا داشتن از مکه میومدن و من رفتم یه شلوار کتون مشکی نو خریدم که واسه مهمونی بپوشم. روز موعود فرارسید و من شلوار رو پوشیدم و کلی هم به خودم رسیدم. قبل رفتن خم شرم که یه چیزی رو بردارم، یه صدایی شبیه جر خوردن پارچه شنیدم، لباسای تنمو چک کردم و چیزی ندیدم.

چشمتون روز بد نبینه، رفتیم خونه عموم اینا و اونجا اوموم بشینم که یهو جلوی اونهمه مهمون دوباره صدای جر خوردن اومد و همه به من نگاه کردن. رفتم تو اتاق دختر عموم و دیدم واویلا، قسمت باسن و فاق شلوارم تار و پودش باز شده و پاره شده اونم از همه طرف.

خواهرمو صدا کردم و وقتی دید گفت مگه این شلوار و تازه نخریدی؟ گفتم اره و این اولین باره که دارم میپوشمش.

خلاصه شلوار به هیچ وجه قابل استفاده نبود و از اونجایی که خانواده عموم هم لباساشون سایز من نبود، یه شلوار تو خونه ای دادن به من که اندازم بشه.

حالا من با یه بلوز رسمی و یه شلوار تو خونه ای به تک تک مهمونا توضیح میدادم که به خدا شلوارم نو بود. 


[ یکشنبه 98/10/15 ] [ 1:32 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

تو وسایلم یه توپ بزرگ ورزشی داشتم و دارم که سالها پیش یه بار بردم بیرون و بادش کردم و چون هیچ ورزشی بلد نبودم باهاش انجام بدم، فقط میزاشتم زیرمو میشستم روش، یعنی به عنوان صندلی ازش استفاده میکردم و بعد از یک سال هم بادشو خالی کردم و جمع کردم و گذاشتمش تو کمد.

الان که جراحی تعویض مفصل لگن انجام دادم و فیزیوتراپی رفتم و سرچ های مختلف درباره ورزش هایی برای لگن و زانو و ... انجام دادم، دیدم یه سری از ورزشارو باید با این توپ بزرگا انجام بدم. 

به زبان انگلیسی به این توپ بزرگا میگن stability ball و به زبان فارسی بهش میگن توپ پیلاتس، توپ بدنسازی، توپ تناسب اندام، توپ ایروبیک و خلاصه تو هر ورزشی که از این توپ استفاده کردن، اسم اون ورزش رو روی توپ گذاشتن.

امروز مادرم برد یه گاراژ که برام بادش کنن، گفته بودن سوزنشو ندارن. حالا باید بگردم جایی رو پیدا کنم که بتونن برام بادش کنن تا باهاش ورزش کنم.


[ شنبه 98/10/14 ] [ 11:22 صبح ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

من تا الان بخاطر مشکل لگنم فقط برای شرکت در مراسمات خاص مثل عروسی، ختم، نامزدی و امثال این مراسم ها کفش پاشنه بلند می پوشیدم و در بقیه مواقع معمولا کفش تخت میپوشیدم و به دلیل کفی طبی ای که در کفشم میزاشتم، کفشام ساق دار بودن یا بوت یا نیم بوت.

اما حالا، بعد از معاینات پاسچر، یکی از مشکلات اسکلتی که دارم زانوی عقب رفته هست و برای اصلاح آن یکی از کارهایی که باید انجام بدم اینه که کفش پاشنه بلند بپوشم و به دلیل شرایط خاص الانم و جراحی تعویض مفصل لگنی که انجام دادم فعلا بهتره که پاشنه خیلی بلند نباشه و 3 سانت مناسبه.

حالا باید کفشامو یه بازبینی بکنم، اگه میشه پاشنه 3 سانت بهشون وصل کرد، کفشامو ببرم کفاشی و بدم درست کنن و اگه نمیشه، برم و کفش پاشنه 3 سانت بخرم.

من تابحال واقعا این دغدغه زنانه رو نداشتم که کفشم پاشنه چندسانت داشته باشه و چه مدلی باشه و چه شکلی و .... تا بحال میرفتم کفش فروشی و هر کفشی که کفی طبی ام توش میرفت و پام میکردم و اگه اذیتم نمیکرد، همونو میخریدم اما حالا، شرایط تغییر کرده.


[ جمعه 98/10/13 ] [ 10:57 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

تقریبا تا اخرین هفته قبل از جراحی تعویض مفصل لگن استخر میرفتم و شنا میکردم و تو استخر راه میرفتم و تو آب ورزش میکردم. تو استخر خانم جوونی بود که در سن 17 سالگی برای درمان حساسیت داروی کورتون زیاد مرف کرده بود و در سن 35 سالگی دچار سیاه شدگی سر مفصل لگن شده بود و در نهایت یکی از لگن ها رو جراحی کرده بود و قرار بود سال دیگه اون یکی لگنشو تعویض مفصل بکنه.

اون بهم پیشنهاد داد که حتما بعد از جراحیت یوگا رو شروع کن هم روحیه ات بهتر میشه هم ورزشی هست برای پات اونم ورزش قدرتی.

تو اینستاگرام هم افرادی رو پیدا کردم که اون ها هم بعد از تعویض مفصل لگن، ورزش یوگا رو شروع کردن.

دیروز هم یکی از اقوام برای عیادت از من اومده بود و بسیار به من توصیه کرد که حتما ورزش یوگا انجام بدم.

من تابحال یوگا انجام ندادم اما برای منی که اهل ورزش کردن هستم، یوگا هم میتونه گزینه مناسبی باشه.

 


[ پنج شنبه 98/10/12 ] [ 7:55 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]

چند روز پیش یه پیام اومد برام مبنی بر طرح زمستانه و اینکه از 7 تا 11 دی میتونم مراجعه کنم به یه نمایندگی خاص و اونجا بازدید رایگان زمستانه (بازدید کامل فنی) انجام میدن و 30% تخفیف اجرت خدمات سرویس و اجرت تعویض قطعات مرتبط با کمپین و تا 40% تخفیف فروش قطعات آپشن های خودرو خواهم داشت.

انتهای پیام هم دوتا شماره برای نوبت گرفتن نوشته بود. زنگ زدم و گفتم بابت طرح زمستانه پیام اومده و میخوام خودروم سرویس بشه. برای روز شنبه که میشه 15 دی نوبت داد اونم 8 صبح. گفتم من فکر کردم بابت سرویس تا 11 دی بشه؟ جوابی نشنیدم. گفتم میشه یه مقدار دیرتر باشه که ترافیک رفتن سرکار تموم شده باشه؟ تلفن قطع شد.

خلاصه که با برخورد خوب، مودبانه و محترمانه کارمند اون نمایندگی روبرو شدم که از ذوق در پوست خود نمی گنجیدم.

 


[ سه شنبه 98/10/10 ] [ 10:48 عصر ] [ مهتاب جلالی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

کارشناسی نرم افزار و کارشناسی ارشد مدیریت فناوری اطلاعات.
نظر شما درباره وبلاگ من

ابزار امتاز ده

تاریخ روز

ساعت و تاريخ

آمار وبلاگ


بازدید امروز: 300
بازدید دیروز: 30
کل بازدیدها: 65832
موضوعات وب